دو خط موازی متولد شده اند. پسرکی در کلاس درس آنها را روی کاغذ کشید .
آن وقت دو خط موازی چشمانشان به هم افتاد و در همان یک نگاه قلبشان تپید و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند. خط اولی نگاه پرمعنا به خط دومی کرد و گفت : ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم .... خط دومی از هیجان لرزید!
خط اولی : .... و خانه ای داشته باشیم در یک صفحه دنج کاغذ . من روزها کار می کنم . می توانم خط کنار جاده ای متروک شوم ... یا خط کنار یک نردبان ...
خط دومی گفت : من هم می توانم خط کنار گلدان چهارگوش گل سرخ شوم . یا خط کنار یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خلوت ! چه شغل شاعرانه ای .... !
در همین لحظه معلم فریاد زد : « دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند و بچه ها تکرار کردند ! (منبع انجمن دانش آموزان مجتمع آموزشی شهید بهشتی هامبورگ)
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


این چه وضعشه ؟
نظر قبلیامون کوشن ؟
ولی خودمونیم
این قالبت دیگه محشره . بابا خوش سلیقه .
خیلی خوش ام امد .
میشه یه مدت عوضش نکنی .
جون آبجی
آخه خیلی قشنگه.