پایان دوست داشتن

وقتی عشق با خیانت شریک میشه حاصلش نفرته میشه نه از معشوقه ات از خودت

پایان دوست داشتن

وقتی عشق با خیانت شریک میشه حاصلش نفرته میشه نه از معشوقه ات از خودت

خشک و تر با هم میسوزه

همین ساله پیش بود خرداد ماه  طبع تبلیغات برای انتخابات شروع شده بود  کل کل مردم باهم سر انتخاب نامزده های انتخابی شون همه چیز خوب پیش میرفت  امار و ارقام از پیروزی مهندس میر حسین موسوی حکایت داشت اما اونطرفتر محمود احمدی نژاد بیکار ننشسته بود  و موج تازه ای از تبلیغات رو به راه انداخت با شعار همه چیز در مناظره ها ببنید در مناظره  محمود از دزدی های کلان کشور خبر داد گفت فلانی چه کرده چه نکرده و جای جواب دادن مدام سوالش رو تکرار میکرد توی مناظره با اقای کروبی بحث سیصد میلیون تومان اقای جزایری رو به وسط کشید  اما این سوال اقای کروبی رو جواب نداد که مبلغ کسری دولت در ساله گذشته که مبلغ  یکصد میلیون دلار  رو اینطور جواب داد اشتباه محسباتی باعث این اختلاف شده ام بعد از انتخابات روزنامه ی همشهری مطلبی رو چاپ میکنه که حکایت از این داره که این مبلغ هیچ وقت به بیت المال برنگشته و برای اولین بار پر تیراژترین روزنامه ی صبح ایران توقیف شد.

اما داستان حمایت من از مهندس میر حسین موسوی

یکی از پوسترهای تبلیغاتی جناب مهندس رو روی سر در مغازه چسبوندم و  بهترین مکان برای تبلیغ همون مغازه بود چون مشتری ها خودشون بحث رو شروع میکردن و حالا مناظره میان من مشتری شروع میشد یکی از مشتری ها بد جوری سنگ محمود رو به سینه میزد و اون را با امام علی(ع) مقایسه میکرد که داره دست دزد و رانت خواران رو کوتاه میکنه یکی از همسایه ها هم رفت طرف محمود  حالا رجز خوندمون شروع شد من  برای اینکه لجش رو در بیارم رفتم چند متر پارچه ی سبز خریدم و به اندازه ی مچ بند قیچی زدم بین مردم پخش میکردم کم کم برادرام و دوستام هم اومدن طرف من  حالا مغازه تبدیل شده بود به یه ستاد کوچیک تبلیغاتی چاپ بنر برای موتور ها فکر میکردم هیچ وقت تبلیغات به این عظمتی نباشه اما در اخرین شب تبلیغات خیابان جمهوری  باید میبودی میدیدی که چطور پرچم های ایران  با نیسان بین مردم پخش میکردن بخدا وقتی میدان منیریه رسیدیم فقط فقط سی دی و پرچم های ایران بود که زیر پاهات صدا میکرد تا به حال اینقدر اسراف رو ندیده بودم اونم با پول بیت المال.بعد از روز جمعه هنوز ظهر نشده گفتن شمارش ارا تموم شد احمدی نژاد رای اورده و بعد اعتراض مردم در مورد شمارش ارا و بعد حمله ی وحشیانه ی یک عده به مردم جرقه ای بود در انبار باروت و بعد این موج ادامه پیدا کرد.

حالا از اون موقع یک سال و نیم میگذره و همون مردی که سنگ احمدی نژاد رو به سینه میزد  دیروز اومد پیشم گفت که از ....... پشیمون تره اما چه فایده که مردم ما دیر می فهمن البته از ملتی که مرده پرسته بیشتر از این هم نمیشه توقع داشت.

نظرات 2 + ارسال نظر
عباس سه‌شنبه 30 آذر 1389 ساعت 12:55 ب.ظ http://loooove.blogsky.com

سلام.
چیزی نگیم بهتره.
شنیدم تو گونی میام میبرنت.

مهرنوش یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 10:34 ق.ظ http://asalak.blogsky.com

وای چقدر درگیر بودینا
ما همون موقع امتحان داشتیم و کاملا از این جنجال ها دور بودیم

البته ما یعنی من و بچه های اتاقمون وگرنه بچه های خوابگاهمون

مثل شما درگیر این مسائل شده بودن

راستی مجتبی جون بچه کجا هستی شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد