پایان دوست داشتن

وقتی عشق با خیانت شریک میشه حاصلش نفرته میشه نه از معشوقه ات از خودت

پایان دوست داشتن

وقتی عشق با خیانت شریک میشه حاصلش نفرته میشه نه از معشوقه ات از خودت

دو خط موازی

دو خط موازی متولد شده اند. پسرکی در کلاس درس آنها را روی کاغذ کشید .
آن وقت دو خط موازی چشمانشان به هم افتاد و در همان یک نگاه قلبشان تپید و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند. خط اولی نگاه پرمعنا به خط دومی کرد و گفت : ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم .... خط دومی از هیجان لرزید!
 خط اولی : .... و خانه ای داشته باشیم در یک صفحه دنج کاغذ . من روزها کار می کنم . می توانم خط کنار جاده ای متروک شوم ... یا خط کنار یک نردبان ...
خط دومی گفت : من هم می توانم خط کنار گلدان چهارگوش گل سرخ شوم . یا خط کنار یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خلوت ! چه شغل شاعرانه ای .... !
در همین لحظه معلم فریاد زد : « دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند و بچه ها تکرار کردند !
     (منبع انجمن دانش آموزان مجتمع آموزشی شهید بهشتی هامبورگ)

                              

 

جای همتون خالی

سلام به همه ی دوستان  

یه دو سه روزی رفتم مسافرت جاتون خالی خوش گذشت طبق معمول  

رفتم کاشان و نیاسر  چه برفی اومده بود حتی ماشین هم توی 

 برف گیر کرده بود مجبور شدم که از زنجیر چرخ استفاده کنم اما 

 چون دقیق بلد نبودم به هیچ دردی نخورد مجبور شدم  

بدون زنجیر 

 حرکت کنم خب اونم یه روش دیگه داره مثلا بجایب دنده یک  

از دنده ی دو استفاده کردم بجای ترمز از ترمز دستی استفاده  

کردم یا وقتی عقب ماشین به طرف راست منحرف میشه باید  

فرمان رو هم به طرف راست بگیریم وگرنه اگه بطرف مخالف بگیری 

 ماشین قفل میکنه  حالا یه قسمتی رو فیلم گرفتم که فردا  

میزارمش  حالا یه دو سه تایی عکس براتون میزارم تا فردا  

فیلم رو براتون بزارم فعلا هم بای 

http://s1.picofile.com/file/6281497982/100_0305.jpg 

http://s1.picofile.com/file/6281505030/100_0284.jpg 

http://s1.picofile.com/file/6281514084/100_0295.jpg 

خب چون حجم عکسا بالا بود همین سه تا رو گذاشتم

افکار

در پست قبلیم سخنی از دکتر شعریتی نقل کردم که تمامیه

 دوستان این گفته ی دکتر رو قبول دار اما من بگم که

 زبان فقط بیان کننده ی افکار و خواسته ها و احساساته

 پس به هر زبانی باشی میتونی حرف خودت رو بزنی

 ولی چیزی که امروزه ماها باش سرو کله میزنیم

 مشکل زبان نیست مشکل افکار افکاری که وارده یه جامه میشه باید

 در جهت منافع  ملت باشه اما در ایران منافع شخص

 مد نظره نه ملت و این همان افکار غلته که ایران رو

 به این روز انداخته این همان مرضیه که کشور ما رو فلج کرده

 نه زبان این ما مردم هستیم که کشور رو به این روز انداختیم

 نه ملت دیگه ای ما مشکل فکر داریم نه مشکل زبان

 وقتی اندیشه ی ما به نفع منابع ملت نباشه اون ملت محکوم

 به شکسته و یادمان باشد که ملت حسابی جدا از دولت دارد

 اما دولت مردان از همین افراد ملت هستن..!

زبان پارسی

من در کشوری زندگی می کنم

 

 که زبان آن پارسی است

 

 اما به آن فارسی می گویند

 

 

 چون عربی "پ" ندارد !!!!!!

 

 

 

(دکتر علی شریعتی)

 

نوازش

تو از متن کدوم روءیا رسیدی،که تا اسمت رو گفتی شب جوون شد
که از رنگ صدات دریا شکفت و،نگاه من پر از رنگین کمون شد
تو از خاموشی دلگیر روءیا،صدام کردی صدام کردی دوباره
صدا کردی منو از بغض مهتاب،از اندوه گل و اشک ستاره
صدام کردی صدام کردی نگو نه!
اگرچه خسته و خاموش بودی
تو بودی و صدای تو صدام زد
اگرچه دور و ظلمت پوش بودی
تو چیزی گفتی و شب جای من شد
من از نور و غزل زیبا شدم باز
تو گیج و ویج از خود گمشدن ها
من از من مردم و پیدا شدم باز
من از من مردم و پیدا شدم باز

از این تک بستر تنهایی عشق
از این دنج سقوط آخر من
صدام کردی که برگردم به پرواز
به اوج حس سبز با تو بودن
صدام کردی که رو خاموشی من
یه دامن یاس نورانی بپاشی
برهنه از هراس و تازه از عشق
توی آغوش جان من رهاشی

صدام کردی صدام کردی نگو نه!
اگرچه خسته و خاموش بودی
تو بودی و صدای تو صدام زد
اگرچه دور و ظلمت پوش بودی
تو چیزی گفتی و شب جای من شد
من از نور و غزل زیبا شدم باز
تو گیج و ویج از خود گمشدن ها
من از من مردم و پیدا شدم باز

صدام کردی صدام کردی نگو نه!
اگرچه خسته و خاموش بودی
تو بودی و صدای تو صدام زد
اگرچه دور و ظلمت پوش بودی
تو چیزی گفتی و شب جای من شد
من از نور و غزل زیبا شدم باز
تو گیج و ویج از خود گمشدن ها
من از من مردم و پیدا شدم باز
من از من مردم و پیدا شدم باز
من از من مردم و پیدا شدم باز

ضد حال و سوتی

بدترین ضدحال چیه ؟

بدتری سوتی چیه؟

خب  یکی از بچه دو روز مونده بود به عروسی شون از بالای چهارپایه می افته دستش میشکنه مجبور شد روز عروسی دستش رو از گچ باز کنه حالا حساب کنید بیچار چند بار دستش رو فشار دادن

 

یکی دیگه هم هنوز ماشین رو از درب نمایندگی بیرون نیو اورده که  یه نیسان بهش برخود میکنه طوری که عقب ماشین به کل جمع میشه

 

یکی دیگه از بچه ها با نامزدش میره رستوران موقع ی پرداخت صورت حساب میفهمه که کیف پولش رو یادش رفته مجبور میشه یک ساعت رول بازی کنه تا یکی از بچه براش پول ببره

 

این یکی سوتی  خودم بودم یکی از اقوام راهی مکه مکرمه بود توی فرودگاه همه داشتن خداحافظی میکردن  ما هم رفتیم خداحافظی کردیم بعد از دهنمون پرید گفتم سلام برسونید یه دفعه همه من نگاه کردن منم گفتم پس از طرف ما توی بقیع سلام ما رو به ائمه برسونید

 

حالا بزرگترین ضدحالی که داشتید چی بوده؟

یا بدترین سوتی که دادید چه بوده؟

جای نگرانی نیست

در پی انتشار پست قبلی که موجب رعب و وحشت میان دوستان شد باید به اطلاع دوستان برسانم که هیچ جای نگرانی نیست جناب محمود (یوزارسیف سابق) به خرد و دانایی خودشان ما را از این خشک سالی نجات خواهد داد. 
 

البته نظریه ی دیگری هم هست مبنی بر اینکه برف و باران  را از یارانه حذف نموده و پولش را به حساب تان خواهند ریخت.

 

اما دیروز برادرم حدیثی از پیامبر نشان داد که فرمودند که خشک سالی از ظلم حکام است اما واقعا این حقیقت داره یا نه رو نمیدونم

 

یعنی چی شده

امسال خبری از بارندگی نیست در حالی که توی اکثر نقاط جهان بارندگی ها   

 

زندگی مردم رو مختل کرده توی ایران خبری از باران نیست چه راه دور بریم همین پاکستان از  

 

شدت بارندگی سیلاب بوجود اومده اما بازم خبری از بارش توی ایران نیست . اگه روزنامه یا اخبار  

 

رو دنبال کنید حتمأ شنیدید که میزان بارش توی این نیم قرن گذشته چنین سابقه ای نداشته  

 

یعنی باید باور کنیم که شاید خداوند قهرش گرفته باشه کسی نمیدونه چی شده اما همی ما باید  

نگران باشیم که در تابستان اینده چه اتفاقی خواهد افتاد فقط خدا کنه این رویه ادامه پیدا نکنه

یه خاطره ی کاری

ساله ۸۳ بود توی یه شرکت اماری مشغول به کار شدم  کارمون این بود که به خانه

 هایی که توی طرح جمع اوری اطلاعات بود بریم در مورد سرپرست شون اطلاعات

 بگیریم .توی خیابان جمالزاده رفتم توی یه کوچه بن بست وارد کوچه شدم یه گربه رو

 دیدم منم با پاهام باهاش بازی بازی میکردم اونم زود با من اشنا شد دنبالم میومد.

کوچه رو دور زدم رسیدم جلوی اخرین خونه تقریبأ بعد از ظهر بود  زنگ زدم یه خانوم

 جوانی تا در رو باز کرد گربه پرید توی خونه اون خانوم هم یه جیغ بلند کشید  که هر

 کی توی اون کوچه بود به منو اون خونه خیره شده بودن بعد از دو سه دقیقه گربه رو

پرت کرد بیرون منم نه میتونستم بخندم نه میتونستم جلوی خودم رو بگیرم بعدش

خانومه از  من یه معذرت خواهی کرد گفت خواب بودم شما زنگ زدید الان فکر کنم تا

یه هفته نتونم بخوابم .